×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

تجربه زندگی

از آغاز تا پایان

چند شعر زیبا از سهراب سپری

 



چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید برد

عشق را زیر باران باید جست

 
زیر باران باید با زن خوابید

زیر باران باید بازی کرد

زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت

 
زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است  



من دراین تاریکی

فکر یک بره روشن هستم

که بیاید علف خستگی ام را بچرد

من دراین تاریکی

امتداد تر بازوهایم را

زیر بارانی می بینم

که دعاهای نخستین بشر را ترکرد

من در این تاریکی

درگشودم به چمنهای قدیم

به طلایی هایی که به دیوار اساطیر تماشا کردیم

من در این تاریکی

ریشه ها را دیدم

و برای بته نورس مرگ آب را معنی کردم  



بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را به سمت ما کوچاند
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته صحبت را به چفت آب گره می زد
برای ما یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه سطح خک دست کشیدیم
و مثل یک لهجه یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم که
با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چه قدر تنها ماندیم

شعر "دوست" از سهراب سپهری برای فروغ فرخزاد

 

 

 

در نهفته ترین باغ ها ،دستم میوه چید

و اینک ،شاخه ی نزدیک ! از سر انگشتم پروا مکن .

بی تابی انگشتانم شور ربا یش نیست ،عطش آشنایی است .

درخشش میوه !درخشان تر

وسوسه ی چید ن در فراموشی دستم پوسید

دورترین آب

ریزش خود را به راهم فشاند

پنهان ترین سنگ

سایه اش را به پایم ریخت .

و من ،شاخه ی نزدیک !

ار آب گذشتم ،از سایه بدر رفتم

رفتم ،غرورم را بر ستیغ عقاب آشیان شکستم

و اینک ،در خمیدگی فروتنی ،به پای تو مانده ام .

خم شو ،شاخه ی نزدیک !

 

سهراب سپهری


 


امشب
در یك خواب عجیب

 


رو به سمت كلمات
باز خواهد شد.
باد چیزی خواهد گفت.
سیب خواهد افتاد،
روی اوصاف زمین خواهد غلتید،
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت.
سقف یك وهم فرو خواهد ریخت.
چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید.
پیچكی دور تماشای خدا خواهد پیچید.
راز ، سر خواهد رفت.
ریشه زهد زمان خواهد پوسید.
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد ،
باطن آینه خواهد فهمید.

 

امشب
ساقه معنی را

 


وزش دوست تكان خواهد داد،
بهت پرپر خواهد شد.

 

ته شب ، یك حشره
قسمت خرم تنهایی را

 

تجربه خواهد كرد.
داخل واژه صبح
صبح خواهد شد


پشت كاجستان ، برف.
برف، یك دسته كلاغ.

 


جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و كمی میل به خواب.
شاخ پیچك و رسیدن، و حیاط.

 

من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشك.

 

یك نفر دلتنگ است.
یك نفر می بافد.
یك نفر می شمرد.
یك نفر می خواند.

 

زندگی یعنی : یك سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها كم نیست : مثلا این خورشید،
كودك پس فردا،

 


كفتر آن هفته.

 

یك نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

 

قطره ها در جریان،
برف بر دوش سكوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس

 

سه شنبه 18 اردیبهشت 1391 - 12:35:05 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


جوک ها واستاتـــــــــــــــوس های جدید خیلی باحالن حتما ببینید


دلم تنگه


ستایش


اسلام علیک یا اباعبدالله حسین (ع)محرم تسلیت


چگونگی تغییر دادن پسورد آی دی یاهوی خود در یاهو مسنجر


طریقه حذف ایمیل یا ایدی در یاهو


متن ترانه های سیاوش


≋دریای من≋


شعرهای زیبا در مورد باران سری پنجم


شعرهای زیبا در مورد باران سری چهارم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

238954 بازدید

8 بازدید امروز

8 بازدید دیروز

200 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements